ابروی تو قبله نمازم باشد یــــــــاد تو گرهگشاى رازم باشد
از هر دو جهان، برفکنم روى نیاز گر گوشه چشمت به نیازم باشد
ناتوانی خود را در کنترل اشکهایم آن موقعی در می یابم که چشمانم به جمالت روشن شده و صدای پر از معرفت و عشقت را می شنوم.... . نمی دانم چه شد که اینگونه مست کلامت شده ام و چه کسی بذر محبتت را در دلم کاشت....
اما هیچ استدلالی جز عشق و اشک هنگام دیدار جمالت برای مقبولیت ولی و رهبری چون تو ندارم..
بـــــــر ســــــر کوى تو اى مى زده، دیوانه شدم عقل را رانـــــدم و وابستــــه میخانه شدم
دور آن شمــــع دل افـــــــــــــروز چو پروانه شدم بـــــه هــواى شکن گیسوى تو شانه شدم
درد دل را بــــــه کـــــــــــه گویم که دوایى بدهد مــن کـــــــه درویشم، میخانه بود منزل من
دوستــــــــىّ رُخش آمیختـــــــه انــــــدر گِل من از همـــه مُلک جهان، میکده شد حاصل من
حــــــق ســــــــرافکنــــده شود در قِبَل باطل من کــــاش میخــانه به این تشنه صفایى بدهد
| [ کلمات کلیدی ] :